به گزارش تیترصنعت، خشکسالیهای پیدرپی و افزایش فشار بر منابع آب زیرزمینی، بسیاری از استانهای کشور بهویژه مناطق مرکزی را در تنگنای جدی قرار داده است. در چنین شرایطی، پروژههای انتقال آب به عنوان یکی از راهحلهای کلیدی برای تأمین پایدار منابع آبی، اهمیتی دوچندان پیدا کردهاند. انتقال آب از دریای عمان به فلات مرکزی ایران، طرحی ملی و زیرساختی است که میتواند تراز آبی بخشهای صنعتی و شهری را بهصورت بنیادین متحول کند.
در این میان، فولاد مبارکه اصفهان با سرمایهگذاری کلان و فراتر از سهم متعارف خود، نقشی راهبردی ایفا کرده است. هدف این شرکت تنها تأمین آب فرآیند تولید نبوده، بلکه رویکردی کلان برای تضمین امنیت آب کل صنایع استان و کاهش وابستگی به منابع زیرزمینی دنبال شده است. سرمایهگذاری میلیارددلاری، توسعه زیرساختهای نوین و پیگیری مستمر اجرای این طرح، فولاد مبارکه را به یکی از محرکهای اصلی این حرکت ملی بدل کرده است.
اکنون که این پروژه وارد مراحل مهم بهرهبرداری و توسعه شده، گفتوگو با دکتر احمد شانهساز زاده، عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان و پژوهشگر آب، فرصتی مغتنم است تا ابعاد فنی، اقتصادی و زیستمحیطی آن را واکاوی کنیم و از نزدیک با نگاه کارشناسی به اهمیت و آینده انتقال آب، به ویژه با محوریت نقش فولاد مبارکه، بنگریم.
*بحث انتقال آب از زایندهرود به اصفهان و طرحهایی مثل بهشتآباد سالهاست مطرح است. اجازه بدهید از پیشینهی تاریخی شروع کنیم. این تلاشها از کجا آغاز شد و چه عواملی باعث شد پروژهها تاکنون به سرانجام نرسند؟
تاریخچه انتقال آب بینحوزهای در ایران به دهههای گذشته برمیگردد. نمونههای اولیه، مثل تونل کوهرنگ یا انتقالهای محدود از رودخانههای همجوار به حوزه زایندهرود، عمدتاً با هدف تأمین آب شرب شهر اصفهان انجام شد. اما از اواخر دهه ۷۰ خورشیدی، بهتدریج بحث تأمین آب برای صنعت و کشاورزی هم جدیتر شد.
پروژه بهشتآباد دقیقاً در همین چارچوب تعریف شد، انتقال آب از حوزه کارون به حوضه زایندهرود. اما علاوه بر چالشهای فنی و مالی، مسائل اجتماعی و سیاسی در استان چهارمحال و بختیاری، و فقدان رضایت ذینفعان محلی، باعث توقف آن شد. نمونههای مشابه در دنیا نشان دادهاند که بدون شفافیت، مشارکت محلی، و تضمین منافع مشترک، چنین پروژههایی یا اجرا نمیشوند یا به منازعات مزمن منجر میگردند.
*این پروژهها را چطور باید با طرح انتقال آب از دریا – مثل آبگیری از خلیج فارس یا دریای عمان – مقایسه کرد؟
تفاوتهای ریشهای دارند. انتقال بینحوزهای رودخانهها پیچیدگیهای اجتماعی و اکولوژیکی خاص خود را دارد، اما از نظر انرژی و هزینه، معمولاً بار کمتری نسبت به انتقال آب شیرینشده از دریا دارد.
در پروژههای انتقال آب دریا، ما با سه لایه هزینه مواجهیم:
۱. شیرینسازی – که بسته به فناوری، میتواند بین ۱۲۰ تا ۳۰۰ هزار تومان به ازای هر مترمکعب تمام شود.
۲. انتقال – پمپاژ و خطوط لوله صدها کیلومتر، که ارقام را چند برابر میکند.
۳. هزینه محیطزیستی – شامل انتشار سالانه چندصد هزار تن CO₂ فقط برای برق پمپها، و مخاطرات پرتاب پساب شور به دریا.
در برخی طرحها محاسبه شده که هزینه واقعی آب در مقصد میتواند تا بیش از ۱/۱ میلیون تومان برای هر مترمکعب برسد. این رقم برای کشاورزی بههیچوجه اقتصادی نیست، اما در صنعت فولاد یا معدن، که ارزش افزوده هر مترمکعب آب بسیار بالاتر است، میتواند قابل قبول باشد.
*با همین ارقام، آیا تأمین آب کشاورزی از محل شیرینسازی و انتقال آب دریا ممکن است؟
خیر، منطقی نیست. کشاورزی ما به طور متوسط از هر مترمکعب آب، درآمدی بهمراتب کمتر از هزینه واقعی آب شیرینشده ایجاد میکند. حتی اگر فرض کنیم راندمان آبیاری بالا برود، باز هم فاصله ارزش تولید با بهای آب بسیار زیاد است.
تجربه کشورهایی مثل اسپانیا و آمریکا (ایالت کالیفرنیا) نشان میدهد که در چنین شرایطی، خرید آب کشاورزان توسط دولت یا صنعت و تخصیص مجدد آن به مصارف صنعتی یا شرب، هم اقتصادیتر است و هم تنش کمتری ایجاد میکند. در کالیفرنیا، خرید داوطلبانه حقابه کشاورزان و سرمایهگذاری معادل آن در بهرهوری زمین، نتایج خوبی داشته است.
*شما بارها از مدل «تخصیص مجدد» یا Relocation آب صحبت کردهاید. دقیقاً منظورتان چیست؟
ایده این است که بهجای اینکه پروژههای چند میلیارد دلاری انتقال آب دریا به مناطق مرکزی اجرا کنیم، همان حجم آب را از داخل کشور و از مصارف کمبازده آزاد کنیم.
فرض کنید فولاد مبارکه یا ذوبآهن بخواهند ۵۰ میلیون مترمکعب آب در سال تأمین کنند. این رقم را میتوان با خرید حقآبه از کشاورزان پاییندست گاوخونی یا در مناطق کمراندمان، تأمین کرد. در عین حال، با سرمایهگذاری در سیستمهای آبیاری تحت فشار یا تغییر الگوی کشت، کشاورزان نه تنها زمین خود را حفظ میکنند، بلکه درآمدشان افزایش مییابد.
برای موفقیت این مدل، سه پیششرط حیاتی داریم:
۱. ضمانت حقوقی بلندمدت برای خریدار و فروشنده حقآبه.
۲. زیرساخت پایش و تحویل هوشمند آب برای جلوگیری از تخلف یا برگشت به وضعیت قبلی.
۳. اعتمادسازی اجتماعی با نمایش منافع مشترک و مشارکت واقعی کشاورزان در تصمیمگیری.
*در پروژههای انتقال آب، مسأله امنیت و حفاظت از زیرساختها هم مطرح شده. این را چطور میبینید؟
بله، انتقال آب از دریا یا بین حوضهها معمولاً با زیرساختهای پمپاژ، خطوط لوله و تاسیسات حیاتی همراه است. آسیبپذیری اینها – چه در شرایط بحران طبیعی و چه در شرایط امنیتی – از نکات جدی است. پمپهای بزرگ، تأمین برق پایدار، و نگهداری مستمر، همه هزینه و ریسک را بالاتر میبرند. از طرفی، یک توقف کوتاه در پمپاژ میتواند کل چرخه تأمین آب را مختل کند.
*نقش صنایع بزرگ مثل فولاد مبارکه در این معادله چیست؟
این صنایع هم بخشی از تقاضای عمده آب هستند و هم توان مالی و مدیریتی اجرای راهحلهای پایدار را دارند. وقتی یک صنعت میپذیرد که آب را به قیمت ۳۰۰ هزار تومان برای هر مترمکعب بخرد، یعنی پذیرای مدلهای جایگزین هم هست. اگر بتوانیم چارچوبهای حقوقی و اجتماعی مطمئن ایجاد کنیم، صنعت میتواند شریک اصلی در اجرای پروژه تخصیص مجدد آب باشد.
*جمعبندی شما برای آینده چیست؟
تداوم وضعیت فعلی ممکن نیست. یا باید مسیر پرهزینه و پرریسک انتقال آب دریا را برویم که توجیه اقتصادی برای کشاورزی ندارد، یا با جسارت، از تجربههای موفق دنیا استفاده و مدل Relocation را اجرا کنیم.
این مدل نه تنها هزینه سرمایهگذاری و انرژی را بهمراتب پایینتر میآورد، بلکه در چارچوب توسعه پایدار، رضایت ذینفعان، و جلوگیری از فرسایش سرمایه اجتماعی، گزینهای عاقلانه است.
انتظار من این است که سیاستگذار، به جای تمرکز صرف بر پروژههای عظیم، ترکیبی از راهکارها را بپذیرد و نقش دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی را در طراحی و پایش این طرحها جدی بگیرد.


نظرات کاربران